به گزارش حالامستند؛ علی محمد قاسمی کارگردان و مدیر فیلمبرداری که این روزها سه مستند او یعنی «گزارش شنبه»، «آوای دره گلیج» و «لذت کشتن» در فیلیمو اکران شدهاند، درباره این اتفاق گفت: فیلمها برای دیده شدن ساخته میشوند، سالها پیش تنها امکان، نمایش روی پرده سینما و احتمالا تلویزیون بود که نمایش روی پرده امکان ارتباط مستقیم فیلمساز و تماشاگر را فراهم میکرد و تلویزیون امکان ارتباط با مخاطب بیشتر. در حال حاضر تکنولوژی فرصت بیشتری را برای ارتباط با گونههای گسترده تر و فراگیرتر مخاطب به وجود آورده است حتی اگر در غیاب فیلمساز باشد ،همچنین اکران آنلاین امکان جستوجوی مخاطب بیشتر را فراهم میکند، نمایش به هر شکل، کمکی برای این هنرِ خلق شده، این بازنمایی، این تفسیر و هر چیزیست که تعریفاش کنیم.
او ادامه داد: اکران آنلاین فرصتی است که تکنولوژی در زمانه انزوا و دوری از جمع به ما داده و آورده شرایط جدید جامعه امروزی است. در ایران تلویزیون با تفکری یکسویه و تاکید بر ارزشهای تعریف شده خود، فیلمهایی را که خارج از این تعریف قرار میگیرند، حذف میکند و اینگونه آثار خواه، ناخواه در خلا این امکان به سمت راه گریزی مثل نمایش آنلاین میروند که فارغ از جهت گیریهاست. مستندساز باید برای بیان عقاید و تعریف دنیای پیرامون خود آزاد باشد و امکان نمایش آنلاین میتواند گونههای متفاوت مستند را در خود ذخیره کند تا مخاطب با فراغ بال به آنها دسترسی داشته باشد و همچنین فرصتی برای بازپرداخت هزینههای فیلمساز خواهد بود.
این کارگردان درباره تولید «گزارش شنبه» که به فعالیت شهید اندرزگو میپردازد بیان کرد: این مستند به پیشنهاد محمد آفریده مدیر وقت مرکز گسترش ساخته شد و فرصت و بهانهایبرای خودم بود که بیواسطه و مستقیم نسبت به زوایای پیدا و آشکار یک انقلاب که مسیر تاریخ را به گونه دیگری پیش برد، شناخت پیدا کنم، شناخت کسانی که صادقانه به باورهایشان ایمان داشتند، افرادی که شناختشان کم و ایمانشان بسیار بود. گزارش شنبه یک دوره حدودا ۳۵ ساله را روایت میکند که ناگفتههای بسیار دارد.
قاسمی تاکید کرد: مستند سختی بود که طی پنج سال با یک گروه تحقیق حدودا ۱۰ نفره ساخته شد و در زمینه میدانی، کتابخانههای، تصویری، آرشیوی تحقیقاتی صورت گرفت. در این فیلم پازل زندگی اندرزگو بهعنوان یک مبارز انقلابی شکل گرفت و فارغ از هرگونه جانبدرای، برههای از تفکرات انقلابیون مذهبی، تاریخنگاری شد. فیلم سختی بود که برای من بهعنوان کارگردان پایان خوشی نداشت، نداشتن شناخت بر برخی مدیران مرکز، خستگی را روی تن من و گروه همراهام گذاشت.
کارگردان «بیست و دو میلیون گره» درباره بخش تحقیق این مستند مطرح کرد: از آرشیوهای شخصی، تلویزیونی و منابع خارجی برای تصاویر آرشیوی اسفاده شد، تقریبا ۳۰ درصد تصاویر، آرشیوی و هفتاد درصد در ایران، پاکستان، عراق، ترکیه و سوریه فیلمبردای شد. هزینه نسبتا زیاد تولید و نداشتن تعهد مدیران تازه مرکز موجب شد خانهای که در تهران داشتم به فروش بگذارم تا شرمنده عوامل تولید نشوم. متاسفانه در ایران ما خوش استقبال و بد بدرقه هستیم.
او درباره طولانی شدن تولید این مستند تصریح کرد: علت این امر پراکندگی اطلاعات، مکانها و نیز امکان سخت دسترسی به کسانی بود که در آن دوره متصور به حرکت انقلابی بودند، همچنین مراحل تحقیق مفصل، فیلمبرداری و تدوین به موازات پیش میرفت و نسخه نهایی بخش کوچکی از مطالعات، تصاویر، شناخت و بالطبع بالا رفتن هزینههایی بود که به دست آمد.
این مستندساز در بخش بعدی صحبتهایش درباره تولید «آوای دره گلیج» گفت: زمانی که ابراهیم اصغرزاده در آن هواپیمای مرگ پر کشید، دوستیِ نسبیای داشتیم؛ جوانی پر انرژی و خوشفکر که چند مستند خوب ساخته بود و رفتناش داغمان را تازه کرد. رفتناش ضربه مهلکی بود و دلم برای پرپر شدناش، سوخت، تنها کارمان شده بود تحمل درد و این برای من غیر قابل هضم بود. شور و عشق ابراهیم، محمد آفریده و من را بر آن داشت که مستندی درباره او ساخته شود و چون ارابه مرگ در دره گلیج آرمیده بود اسمش را گذاشتیم «آوای دره گلیج»، آوایی که خاموش نمیشود.
او ادامه داد: آفریده به احترام فیلمسازانی که حمایت میکرد کلاه از سر برمیداشت، نگران حال آنها بود، به دور از دستهبندی خودی و ناخودی، فرصت بیان ایدهها را به همه میداد. این مستند سوگوارهای برای ابراهیم بود به همین دلیل بخشهایی از تصاویر فیلمهایش در آن استفاده شد، شور و شوقی که برای بیان تصویری موضوعاتاش داشت در کنار تصاویر فیلمبرداری شده ما قرار گرفت همچنین برای بیان این تضاد، زندگی و مرگ.
قاسمی در پاسخ به این پرسش که چرا در این مستند به زندگی فردی ابراهیم اصغرزاده نپرداخته است، عنوان کرد: برای من شور و شوق ابراهیم نسبت به سینما مهم بود نه زندگی فردیاش، قرار نبود فیلم پرتره بسازیم بلکه فیلمی در ستایش عشق ابراهیم به سینما ساختیم که چگونه حماقتها آن را نابود میکند.
این مستندساز ساخت فیلم درباره کسانی را که دیگر حضور ندارند، توضیح داد: مینشستیم و با همان انرژی صحبت میکنم که تا بود نگاه من را دوست داشت، فیلمهایم را میدید و صادقانه و منتقدانه نظراتاش را میگفت، تعارف نداشت و هرچه میگفت بهانهاین برای گفتوگو بود و این خود مهمتر از خود فیلم تلقی میشد. گاهی همکلامی بهانه میخواهد و فیلم میتوانست بهانه خوبی برای یک گفتوگوی طولانی باشد. او جانش را برای سینما گذاشت؛ زمانی رفت تا صدایی را ضبط کند و رفتناش بی بازگشت بود.
کارگردان «لذت کشتن» درباره ساخت این فیلم نیز خاطرنشان کرد: گاهی ما موضوعاتمان را برای ساخت فیلم انتخاب نمیکنیم بلکه موضوعات ما را انتخاب میکنند. همیشه جنگل برای من دلپذیرتر از شلوغی شهر و هیاهوی آنجا بوده است، آرامشی که جنگل میدهد و فرصت تنهاییای که ایجاد میکند برایم دلنشینتر است، وقتی که خود را به این تنهایی میسپاری، دقیقتر میبینی. مدتها بود که صدای شلیکی را میشنیدم که آرامش جنگل را برهم میزد، کنجکاو شدم و «لذت کشتن» حاصل این کنجکاویست.
او درباره تناقض موجود در این مستند تاکید کرد: همه ما در وجودمان تناقضاتی داریم که لازمه هر آدمیست. مرد تا جایی که دولت پولاش را میدهد، حافظ جنگل و حیوانات است اما وقتی که پول بیشتری میگیرد، راهنمای شکارچیان برای شکار همان پرندهای میشود که تا دیروز مراقباش بود.
قاسمی درباره نساختن مستند در سالهای اخیر بیان کرد: در همه این سالهای نابسامان سینما، فیلمبرداری کردم، مستند ساختم و همچنان خواهم ساخت، هیچ زمانی بیکار نبودهام اما وسوسه به دست گرفتن بلندگو بعد از پنجاه سالگی خود به خود گم میشود، ساکت میشوی و کار خودت را میکنی. سینما برای من عشق، شور، تعهد، انرژی و راه فراری برای فراموشی دردهاست، فرصت امید دوباره، رویاسازی و زندگی در رویا، در غیر اینصورت در این اوضاع نا بسامان سینما، بیانگیزگی پشت در ایستاده است و ما در را رویاش باز نمیکنیم. سینما فرصت رویاسازی میدهد و رویا کمک میکند تا زندگی کنی، بدون رویا همه ما میمیریم.
این مدیر فیلمبرداری در پایان درباره فعالیتهای اخیر خود اظهار کرد: هیچوقت منتظر تماس برای پیشنهاد کار نیستم، کارهای زیادی وجود دارد که باید انجام دهم و آرام، آرام انجام میشوند. مستند سخت و پیچیدهای را طی سالهای اخیر کار کردهام که مشغول کوک کردن آن هستم، شاید صدای ساز من به زودی به گوشتان برسد.