حالامستند؛ علیرضا سعیدی کیاسری: اقتباس کاری بسیار تخصصی است و فیلمنامهنویس باید به نوعی اثر ادبی را به زبان سینما ترجمه کند.گاهی مواقع فیلمنامهنویس تنها یک ایده را از یک اثر ادبی اقتباس میکند گاهی مواقع شخصیتها، گاهی مواقع مفهوم و برخی مواقع هم کل یک اثر را در نگارش فیلمنامهاش مدنظر قرار میدهد.به عنوان مثال از «مکبث» جناب شکسپیر، اورسون ولز، آکیرا کوروساوا و رومان پولانسکی اقتباس کردهاند اما هیچ یک از آثار شبیه به هم نیست و هر کدام با مناسبات فرهنگی زمانه خود به این نمایشنامه پرداختهاند.
تجربه نشان داده فیلمسازان نسل نوی سینمای ایران علاقهای برای روی آوردن به گنجینهی ادبیات ایرانی از خود نشان ندادهاند.از این رو استفاده از اقتباس در سینمای ایران پدیدهای فراگیر نیست و تعداد اندکی از فیلمسازان علاقهمند به استفاده از آن در آثار خود هستند به شکلی که در گذر زمان، اقتباس جزیی از سبک این دسته از فیلمسازان قرار گرفته که کارگردان زخم کاری نیز یکی از همین سینماگران جوان است.
اینکه اثری از «شکسپیر» با شخصیتپردازی فوقالعاده و فضاسازی و دیالوگهای درخشان نمیتواند به فیلمی موفق تبدیل شود نشان میدهد این دو مدیوم با هم تفاوت دارند و سینماگر باید ضمن آگاهی از این تفاوت، با شناخت کامل به سمت آن برود.
با این حال؛ ضعف عمدهی سریال زخم کاری را باید از تیم نویسندگانش دانست که نتوانستهاند با به روز کردن متون شکسپیر و یافتن فرم بیانی مناسب آنها، مثل رجوع به انواع مختلف روشهای اقتباس (آزاد، وفادارانه و لفظ به لفظ) و استفاده از شیوههای جدید بیانی و تمرکز بر استفاده از ابزار تکنیکی جدید در سینما،به درستی در نگارش فیلمنامه عمل نمایند.در حقیقت تیم نویسندگان در سهگانهی زخم کاری،به ازای یک فصل نیم سوز دو فصل سوخته دارند.
زخم کاری به رغم موفقیت نسبی در فصل نخست سریال، با آغازی ساده انگارانه و دم دستی در آغاز فصل دوم، و روایتی از هم گسیخته در فصل سوم، دچار اُفت قابل ملاحظهای شد؛ متاسفانه این نقیصه در سریالهای طولانی تلویزیون و پلتفرمها چشمگیر است که همه چیز خوب شروع میشود ولی بد تمام میشود. منظور این نیست که سریال باید الزاماً پایان خوش داشته باشد، ولی روشن و باورپذیر باشد؛ نه اینکه در پایان حتی صدای مخاطبان عام که الزاماً متخصص این حوزه نیستند را هم درآورد.
زخمکاری؛ دوگانه سوزی یک مجموعهی سه گانه
حالامستند؛علیرضا_سعیدی_کیاسری: آثار سینمایی اقتباسی، از فیلمهای بسیار مهم تاریخ سینما هستند و تماشاگران در جهان هم از آنها استقبال کردهاند.
اقتباس کاری بسیار تخصصی است و فیلمنامهنویس باید به نوعی اثر ادبی را به زبان سینما ترجمه کند.گاهی مواقع فیلمنامهنویس تنها یک ایده را از یک اثر ادبی اقتباس میکند گاهی مواقع شخصیتها، گاهی مواقع مفهوم و برخی مواقع هم کل یک اثر را در نگارش فیلمنامهاش مدنظر قرار میدهد.به عنوان مثال از «مکبث» جناب شکسپیر، اورسون ولز، آکیرا کوروساوا و رومان پولانسکی اقتباس کردهاند اما هیچ یک از آثار شبیه به هم نیست و هر کدام با مناسبات فرهنگی زمانه خود به این نمایشنامه پرداختهاند.
تجربه نشان داده فیلمسازان نسل نوی سینمای ایران علاقهای برای روی آوردن به گنجینهی ادبیات ایرانی از خود نشان ندادهاند.از این رو استفاده از اقتباس در سینمای ایران پدیدهای فراگیر نیست و تعداد اندکی از فیلمسازان علاقهمند به استفاده از آن در آثار خود هستند به شکلی که در گذر زمان، اقتباس جزیی از سبک این دسته از فیلمسازان قرار گرفته که کارگردان زخم کاری نیز یکی از همین سینماگران جوان است.
اینکه اثری از «شکسپیر» با شخصیتپردازی فوقالعاده و فضاسازی و دیالوگهای درخشان نمیتواند به فیلمی موفق تبدیل شود نشان میدهد این دو مدیوم با هم تفاوت دارند و سینماگر باید ضمن آگاهی از این تفاوت، با شناخت کامل به سمت آن برود.
با این حال؛ ضعف عمدهی سریال زخم کاری را باید از تیم نویسندگانش دانست که نتوانستهاند با به روز کردن متون شکسپیر و یافتن فرم بیانی مناسب آنها، مثل رجوع به انواع مختلف روشهای اقتباس (آزاد، وفادارانه و لفظ به لفظ) و استفاده از شیوههای جدید بیانی و تمرکز بر استفاده از ابزار تکنیکی جدید در سینما،به درستی در نگارش فیلمنامه عمل نمایند.در حقیقت تیم نویسندگان در سهگانهی زخم کاری،به ازای یک فصل نیم سوز دو فصل سوخته دارند.
زخم کاری به رغم موفقیت نسبی در فصل نخست سریال، با آغازی ساده انگارانه و دم دستی در آغاز فصل دوم، و روایتی از هم گسیخته در فصل سوم، دچار اُفت قابل ملاحظهای شد؛ متاسفانه این نقیصه در سریالهای طولانی تلویزیون و پلتفرمها چشمگیر است که همه چیز خوب شروع میشود ولی بد تمام میشود. منظور این نیست که سریال باید الزاماً پایان خوش داشته باشد، ولی روشن و باورپذیر باشد؛ نه اینکه در پایان حتی صدای مخاطبان عام که الزاماً متخصص این حوزه نیستند را هم درآورد.







