به قلم:محمد سعید محصصی
پنهان فیلمی است که یک ایرانی ۲۹ سال پس از فروپاشی دیوار برلین ساخته و در آن به بررسی وضعیت کنونی جامعهی آلمان در پرتو وجود پدیدهای مانند دیوار برلین پرداخته و درواقع دنبال واکاوی این است که دریابد پس از آنهمه ماجرا بر سر فروریختن دیوار برلین، آیا هنوز آن دیوار در زندگی و رفتار و روح مردم آلمان یا ساکنان آن کشور حضور دارد یا نه.
این فیلم جستوجوگرانه شیوهای تقریباً مشاهدهگر دارد و حضور کارگردان به میاننویسِ بسیار اندک ابتدای فیلم خلاصه شده است، اینکه از فضای عجیب پیرامون این دیوار میگوید و میپرسد آیا ارادهای وجود دارد برای فروپاشاندن دیوارهای پنهانی که به روح و باورها و عادتهای انسانها و جوامع بستگی دارد؟ هرچند مسلم است که حضور کارگردان محدود به همینها نیست و گزینش بخشهایی از شهر برای فیلمبرداری و انتخاب نماهای آرشیوی یا سکانسهایی از مستندهایی که در طول حیات کشوری بهنام آلمان شرقی تا وقایع زمان فروپاشی دیوار برلین، نشانههایی از این حضور است. با این حال فیلم بهگونهای کار شده که این حس مشاهدهگری و بیطرفی را در بیننده تقویت میکند.
اساس فیلم بر نماها یا نما/فصلهای بهنسبت بلند گذاشته شده از باقیماندههای خود دیوار برلین که اغلب بهصورت تراولینگ دستی گرفته شده (و چه حرکت روان و کادربندی دقیقی دارد) و نماهای گاهی ثابت از چشماندازهای کنونی برلین و گاه هم نماهایی از موزه و فضاهای نمایشگاهی در برلین که اغلب یادآوری دوران گذشتهی آلمان پس از تقسیم است. در نما/فصلهایی که معمولاً در کنار بقایای دیوار برلین گرفته شده، تعداد توریستهایی غیرآلمانی که کنار دیوار (که اغلب با نقاشیهای بزرگ یا دستنوشتههایی بر آن پوشانده شده) اغلب دارند کنار آن عکس یادگاری میگیرند، چشمگیر است. در بخش اعظم این قسمتها ما صدای افرادی را میشنویم که یا در دوران جدایی دو آلمان در این یا آنطرف دیوار زیستهاند و یا اصلاً خارجیاند و چند سالی هست که به آلمان آمدهاند و از تجربهها و زندگیشان میگویند. تا انتهای فیلم هم هیچیک از طرفهای مصاحبه را نمیبینیم و فیلم هم بنای نشان دادن آنها را ندارد. این اکتفا به صدای خارج از صحنه یاvoice over جدای از تمرکزی که در ذهن بیننده ایجاد میکند حس جالبی هم به فیلم اضافه میکند که گویی این صداها، روح اهالی این شهر است که دارد با واسطهی آن تصویرها با ما سخن میگویند. با درنظرگرفتن تصاویر توریستهای غیرآلمانی در حال گرفتن عکس یادگاری، بهنظر میرسد با آن صداهای طرفهای مصاحبهی کارگردان، گویا چیز دیگری در این شهر وجود دارد که آن توریستها متوجهاش نیستند. از این بابت، آن صداها بیننده را متوجه بعد جدیدی از زندگی برلین میکند. امری که اهمیت فیلم را در نزد بینندهی کنجکاو بیشتر میکند. هرچه بیشتر با فیلم همراه میشویم فیلم از طریق نماهایی از فیلمهای آرشیوی یا فیلمهای مستند از گذشتهی آلمان مروری دارد از زمان برپایی دیوار تا فروپاشی آن، نماهایی که اغلب با سکوت برگزار میشود اما بیننده را به فهمی بهتر از پدیدهی جدایی و اتحاد دوبارهی آلمان میرساند.
خاطره و هویت. خاطرهای که نمیتوان و نباید واگذاشتاش و هویتی که میباید همواره به آن اندیشید و آنرا بازتعریف کرد. این وجه دوم یعنی بحث هویت در پرتو سخنان طرفهای مصاحبه، رفتهرفته بعدی جهانی و فلسفی پیدا میکند؛ مثلاً اینکه آیا اصلاً ضروری است که خود را با ملیت خاصی تعریف کنیم؟ آیا لازم است بهعنوان یک آلمانی به آلمانی بودن یوهان سباستین باخ افتخار کنیم؟ آیا این افتخار کردنها باعث نمیشود انسانها مدام دور خود دیوار بکشند؟ در میان این افراد طرف مصاحبه یک ایرانی هم هست که وقتی به آلمان مهاجرت کرد، عاشق دختری آلمانی شد و پدر و مادر این دختر پس از فهمیدن ملیت این مرد، تا سالها حاضر نبودند با او ملاقات کنند و ازدواج ایندو به همین دلیل سالها به تأخیر افتاد. شبیه این اتفاق را یک مرد آلمانی از مصاحبهشوندگان تعریف میکند که برای خودش افتاده بود، زمانی که در انگلستان (در دههی شصت میلادی) سوار اتوموبیل یک خانوادهی انگلیسی شده بود و وقتی مرد انگلیسی متوجه ملیت این آلمانی شده بود، او را در یک باران سیلآسا وسط جاده پیاده کرده بوده است! انگار در نزد باقی غربیها یک آلمانی همچنان و هنوز طرفدار نازیهاست. بعداً میبینیم که این ذهنیت مختص دههی شصت میلادی نیست و هنوز هم عدهی قابل توجهی از غربیها فکر میکنند نکند هنوز آلمانیها طرفدار هیتلر باشند! درواقع هر یک از مصاحبهشوندگان جنبههای گوناگونی از تناقضهای مسئلهی ملیت و برداشتها و باورهای افراد در این مورد و درواقع نتایج دیوارهای نامرئی را که شخصیت افراد از ملیتهای مختلف وجود دارد، عیان میکنند. در این بخش باید تأکید کرد که طرفهای مصاحبه شخصیت نمیشوند و تنها صداهایی گوناگون از انسانهای درون آن جامعه هستند. تنها جایی که میشود گفت انسانها(یی که نمیشناسیمشان) تا حدودی بدل به شخصیت میشوند یا بسیار به ما نزدیک میشوند، جایی است که یک دیوار بزرگ (شاید بخشی از بقایای دیوار) به ما نشان داده میشود پر از عکسهای قربانیان دیوار. در این بخش با نماهایی ثابت که هر دم بستهتر میشود دمبهدم به عکس قربانیان نزدیک میشویم، تا برسیم به یک تکعکس از یک قربانی. سندی از دگرسازی انسان توسط یک دیوار. آیا آن انسانهایی که در طول فیلم بسیار دیدهایم، نمیتوانند روزی به یکی از این عکسها، به این سندها تبدیل شوند. به همین دلیل چهرههای این قربانیان و چشمهاشان، بسیار در یادمان میمانند و گواهی میشوند برای حرفهای کسانی که تنها صدایشان را در طول فیلم شنیدهایم.
خلاصه اینکه کنارهمگذاری این صداها با آنچه از برلین ِ امروز هر توریستی ممکن است در کوچه و خیابان و محله و نمایشگاه و کنار بقایای دیوار برلین ببیند و شنواندن و فهماندن این صداها، کاری است که این فیلم میکند و باعث میشود هرچه بیشتر با فیلم به پیش میرویم موضوع دیوارهای نامرئی و مسئلهی «دگرسازی» که یکی از مسائل مهم و اساسی جهان امروز است، بهتر خود را نشان دهد.
منبع:هنر و تجربه