در چند دههی اخیر به دلیل شرایط ویژه بحرانهای سیاسی و اجتماعی بیشترین حجم تولیدات فیلمهای مستند و فیلمهای داستانی به سوی سینمای اجتماعی واقعگرا گرایش داشته است.از نظر من تولیدات عرصه مستند به دو دسته تقسیم می شوند: مستند سازی و فیلمسازی مستند.
آثار فیلمسازانی که صرفا مستندسازی میکنند و صرفا با نگاهی گزارشی و خبری بدون در نظر گرفتن جنبههای زیبایی شناسی و سواد بصری و زبان تصویر، رویدادی اجتماعی را ثبت می کنند در دسته بندی آثار ژورنالیستی قرار میگیرد. در این کارکرد، دوربین جایگزین قلم شده و تنها به عنوان ابزاری برای ثبت یک رخداد به کار می رود و هدف از آن آگاهی دادن و خبر دادن به جامعه یا به گروهی از مخاطبانِ مرتبط با موضوع است. در این نوع آثار معمولا صرف تازه بودن و تکان دهنده بودن موضوع مورد توجه است و ساختار و سازمان زیبایی شناسی پلانها و سکانس ها و مجموعا ارزشهای دیداری آثار، جای نقد و بررسی ندارد.
این آثار را در این تعریف نظری می توانیم اثر مستند بدانیم و سازندگان آن را مستند ساز. اما هنگامی نام فیلم مستند به میان می آید ما لاجرم با فیلم به عنوان یا مدیوم هنری روبرو هستیم، و فیلمساز از متریال رویدادهای تاریخی، اجتماعی، سیاسی، ورزشی، اقتصادی و… استفاده می کند تا اثری هنری با تکیه به دانش سینمایی و اصول زیبایی شناسی خلق کند و هدفش فراتر از خبر رساندن و گزارش دادن است و تماشاگران را در برابر ساختاری مبتنی بر بیان سینمایی در پروسه ی کشف و خوانش رمزگانها قرار می دهد. سازندگان این آثار را می توانیم فیلمساز مستند بنامیم. در چشم انداز این تعریف، مستند سازی با فیلمسازی مستند متفاوت است و درست تر آن است که اعضای گروه نخست را ژورنالیست و اعضای گروه دوم را فیلمساز بنامیم.
با پشتوانه این تعریف از نظر من، بخشی عمده ای از تولیدات مستند اجتماعی در دسته بندی نخست قرار میگیرند و در آنها فراتر از ثبت رویدادها و خبررسانی و گزارشگری از خلاقیت های سینمایی و ساختارهای بدیع هنری اثری دیده نمی شود. در رویکرد مستند سازی البته این ویژگی به هیچ وجه اشکال و ضعف به حساب نمی آید چون تنها قدرت گزارشگر در ثبت درست و به موقع رخداد دارای ارزش است.
پینوشت:
گزیدهای از گفتگوی فرشاد فرشته حکمت با همشهری آنلاین